عنوان تحقیق: حجت قاطعه
قالب بندی: word
تعداد صفحات: 32
شرح مختصر:
دراین حال (هنگامیکه امیرمؤمنان درحال صحبت بودند) عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف وابوعبیده جراح برخاستند و درمسجد شروع کردند به فریاد زدن که :
«ای بنی امیه وای بنی زهره[1] بیائید با ابوبکر بیعت کنید »
آنان آمدند بیعت کردند . سپس آمدند و جلوی بنی هاشم ایستادند وگفتند: بیائید با ابوبکر بیعت کنید که اکثرمردم با او بیعت کردند .
زبیر[2]برخاست ،شمشیرازنیام بیرون آورد وخطاب به عمر گفت :ای عمر وای به حالت ، علی که برادروپسرعموی رسول است وعباس وعبدالله ورؤسای بنی هاشم رابه بیعت ابن ابی قحافه[3] دلالت وراهنمائی می کنی؟!
تورا بااینکار چه ارتباط ؟! درحالیکه کسانیکه به امامت ووصایت سزاوار ترند حاضرند (منظورش امیرمؤمنان بود). سپس شمشیر را بالا آورد تا برسرعمربکوبد که ناگهان کسی شمشیررا ازعقب ربود وبه عمرداد.
بنی هاشم بادیدن این منظره شمشیرها را ازغلاف بیرون آوردند وآمدند به عمرحمله کنند وزبیر را نجات دهند که ناگهان امیرمؤمنان فریاد برآوردکه: (( حکم الهی برآن نیست که شما شمشیربکشید ، مارا بغیراز صبرصلاحی نیست ))
پس ازآن حضرت چندی دیگر مردمان را به حق خود درامامت وخلافت یادآور شدند. عمرسخنان حضرت راقطع کرده ، برخاست وگفت: ((ای علی اگر همه ما کشته شویم متابعت تو نکنیم وتا بیعت نکنی دست ازتو برنخواهیم داشت ))
امیرمؤمنان فرمودند:« اگرنبود امرالهی و عهدی که با رسول خدا بستم که فقط درسه موضع شمشیراز نیام بیرون نیاورم ، احدی ازاعدای رسول خدا را باقی نمی گذاشتم ، بخدا باک ندارم نه ازتو که تورا چون مگس مرده می پندارم ونه ازمردم .بخدا اگربه من اجازه داده می شد درباره آنچه بدان علم ندارید ، سرهای شما را با شمشیرهای برندة آهنین مانند دانه چیده ازتنتان جدا می کردم وجمجمه های شجاعانتان راآنطور ازجا می کندم که گوشة چشمانتان را از شدت گریه مجروح کنم . اما اکنون که چنین اجازه ای ندارم به خدا گله می کنم واندوهم را به سوی او می برم.» درهمین حین ابوعبیده جراح که دید سخنان علی رعب ووحشت عجیبی دردل شیخین ایجادکرده، برخاست وگفت :ای علی ما خویشاوندی ونزدیکی تورا با پیامبر انکار نمی کنیم وهمچنین فضائل تورا منکر نیستیم، اما تو الان جوانی، وسی وسه سال بیشترنداری مردم ازابوبکر که پیرتراست بهتر فرمان می برند واطاعت می کنند . خدا بتو عُمْر دهد، این فتنة خاموش را واگذار وآنرادوباره روشن مکن .
حضرت دوباره به نصیحت مردم پرداختند و فرمودند :
نمی دانم با چه حجتی درروزقیامت جواب رسول خدا راخواهید داد!!
شما را بخدا سوگند می دهم، کسانیکه درروز غدیر این حدیث ((من کنت مولاه فهذاعلی مولاه…..)) را ازپیامبر شنیده اند برخیزند وگواهی دهند.