مقاله فلسفه و متافیزیک دانلود تحقیق فلسفه متافیزیک در ان به موضوعات
آدمی، این ساخته شده از خاک و مجهز به اندیشه، بیگانه ای است در عرصه ی گیتی. از یکسو چنان است که گویی حیوانی تکامل یافته بیش نیست و از سویی دیگر سودای آفرینش دارد. این دو گانگی در خصلت آدمی چون دو حاکم در یک اقلیم می ماند که در نبرد دائمی اند. تناقضات خاکی و ماورای مادی نهادینه شده در ذات آدمی، قرار از او گرفته و هرگز سر تسلیم در مقابل سرنوشت زمینی فرود نیاورده است. نه چون دیگر جانداران به حیات محدودش قانع است و مهر به جاودانگی از خود می راند، و نه به عشق جاودانگی از بند نیازهای مادی توان گسستن دارد.
این تضاد، شالوده ی گرایشهای تناقض گونه ی او به هر دو دیدگاه ایده آلیستی و ماتریالیستی است. این چنین است که تقابل بین ایده آلیسم و ماتریالیسم به اندازه ی تاریخ حیات انسان قدمت دارد و هر دو دیدگاه، هر یک به شیوه ی خود، به انسان نوید بهشت می دهند. ایده آلیسم و در راس آنها ادیان، دو تصویر بهشتی برای انسان ترسیم می کنند، یکی بهشت زمینی که در پرتو عدل و داد و اخلاق حاصل می شود و دیگری بهشتی است که پس از رستاخیز در آن خواهد زیست. بهشت ماتریالیستی که اوج شکوفایی آن در مارکسیسم تجلی یافته، اندیشه ی مالکیت خصوصی در برزخ حکومت دیکتاتوری کارگری تباه می شود و انسان در پرتو تولید انبوه و برخورداری بدون تبعیض همگانی، به سعادت خواهد رسید و رشد ذهنی او را به دنبال خواهد داشت.
اینجا، نه جای نقد و بررسی مکاتب است و نه اصولاً این قلم در پی اثبات یا نفی مکتب خاصی است. بلکه هدفی دیگر را پی می گیرد و آن تبیین فطرت و نیاز آدمی و چگونگی دست یابی به آن است. نکته ی بارز و تکیه گاه این بحث، بیش از هر چیز باور برتابیده از سرشت همگانی بر سیر و سفری است از تولد تا مرگ، که انسان را به بهشت نزدیک کند. انسان مسافری بیش نیست و قصدی بجز بهشت ندارد.
تاریخ حیات انسان مانند کشتی بزرگی است که در دریای پر تلاطم هستی به حرکت بی سکون در آمده وناخدایش سرشت آدمی است. اما سرشت آدمی، در دوگانگی بین نیازهای ناسازگار جسمی و روانی و زیاده طلبی های او در تلاطم است و ستیز درونی ناخدا، بارها کشتی را به گرداب خطر انداخته و جهت حرکت، از مقصد به سویی نامشخص و یاس آور تغییر کرده است
با هر موجی که به کشتی می خورد، سرنشنیان نیز عنان اختیار از کف داده و هر یک برای نجات خویش دیگری را به سوی قربانگاه رفع نیازهای خود سوق می دهد و کشتی به خطر نزدیکتر می شود. ناخدا و سرنشینان، هر دو فریب وسعت کشتی را خورده و از خطرات واقعی که کل کشتی و حیات آدمی را تهدید می کند، غافل شده اند. این کشتی به سر منزل مقصود نخواهد رسید، مگر آنکه تلاطم درونی ناخدا مهار شود و فروکش کند و سرنشنان، دست از خود ستیزی بردارند و تنها به حرکت کشتی و جهت آن بیندیشند و از کشتی در مقابل خطرات حتمی و احتمالی محافظت کنند.
نمونه های تاریخی خطرات
نمونه های تاریخی خطراتی که انسان پشت سر گذاشته از دو منظر قابل بررسی است، یکی نبرد بین کشورها در طول تاریخ و جنگهای جهانی و منطقه ای قرن اخیر و دیگری مسائل درونی کشورها است. در اینجا جنگ بین کشورها مد نظر نیست و تنها مسائل درونی جوامع مورد توجه است که این مسائل خود موجب درگیری بیشتر در سطح جهان می شود.
دو پدیده در طول تاریخ بیش از همه قابل توجه است، یکی حکومت کلیسا در قرون وسطی که تقریباً هزار سال مانع حرکت درست کشتی بسوی بهشت زمینی شد و دیگری حکومت هفتاد ساله ی بلشویکها در شوروی سابق. این دو مورد از این جهت حائژ اهمیت است که ایده آلیسم به بهانه ی بهشت آخرت، زندگی دنیوی انسان را تباه می کرد و با سرکوبی هرگونه تفحص و تعمق در طبیعت مانع شکوفایی ذهنیت خلاق اندیشمندان و نوآوران می شد.
دیگری ماتریالیسم که تلاش می کرد برای ساختن بهشت زمینی، برای مبارزه با ایده آلیسم (بطور کلی، نه تنها مذهب) الگوی از پیش فرض شده و مبهمی را به انسان تحمیل کند و تلخترین تجربه ی تاریخی ماتریالیسم را به تصویر کشید.